فاطمه محیا فاطمه محیا ، تا این لحظه: 17 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره
داداشیداداشی، تا این لحظه: 10 سال و 13 روز سن داره

قدر تو را می دانم متولد قدر

فلاش بک(3)

ادامه فلاش بک 2: از لحظه دنیا امدنت تا یک ماه ونیم شدنت خانه مامان فاطی بودیم چون شرایط خاصی داشتم ومثل بقیه که سزارین شده بودند ،نبودم مدتهای زیادی بعد عمل درد شدیدی در محل بخیه ها داشتم .خیلی به سختی شیرت می دادم .فقط اوقاتی که مجبور بودم با کلی زحمت از تخت می امدم پایین.می گفتند به نوع عمل و ترمیم ان مربوط میشود.هر چه بود گذشت.وقتی امدیم خانه خودمان هوا خیلی سرد شده بود مخصوصا که سال اول هم جسم خانه مان خیلی سرد بود حتی شوفاژهاهم قدرت جنگیدن با سرما را نداشتند وما مجبور بودیم بخاری برقی هم در اتاق خواب روشن کنیم.ولی این ها باعث شد از همان اول به سرما عادت کنی .خودت هم خیلی گرمایی بودی در محیط سرد بهتر می خوابیدی. یادمه ما خودمان ...
15 بهمن 1391

بیماری وازمون و مسافرت

نفس زندگی مون: امدم فلاش بک ٣ را بنویسم دیدم حال وحوصله اش را ندارم اخه چند روزه سرفه های شدیدی می کنی خانم دکتر گفت فعلا انتی بیوتیک لازم نیست وهمان ضد سرفه معمولی کافی است .دیروز که به مدرسه نرفتی ولی امروز را خانم دکتر اجازه داد که بروی.البته صبح قبل رفتن خیلی سرحال نبودی نگرانم ممکنه امروز از مدرسه زنگ بزنند که بیایم ببرمت. راستی امروز  امتحان و جشن پایان دوره روخوانی قرانت هم هست دیگه نتیجه این چند سال رفتنها مشخص  خواهد شد وتو میشوی دختر قران خوان مامان .دیشب که با مامان قران می خواندی پیشرفتت خستگی ام را بیرون کرد  چقدر خوشحالم که این امدن ها ورفتن ها تحت هر شرایطی  والبته گاهی با سختی ...
8 بهمن 1391

فلاش بک (2)

ادامه پست قبلی: پس از اینکه به وجودم پا گذاشتی خیلی احساس سبکی می کردم ان سال تازه اثاث کشی کرده بودیم .چون هنوز بعضی جاهای خانه اماده نبود یک دوماهی بود که نتوانسته بودیم اسبابها را جا دهیم .نه کمدداشتیم ونه اشپزخانه اماده بود همین طور که انها روی زمین بودند کم کم اماده سازی می کردیم ان سال مامان فاطی هم به کمکمان امده بود چون بابایی که روزها سرکاربود وشبها ساعت محدودی کمک می کرد .وقتی فهمیدم بادارم دیگه کارزیادی نمی توانستم بکنم.کارها به کندی پیش میرفت اما وقتی به وجودت فکر می کردم ارامش می یافتم. حدودا نوروز ٨٥ بود که امادگی نسبی پیدا کردیم ان سال عید خوبی بود چون اولین سال بود که در خانه خودمان بودیم ویک مزه دیگری داشت وتو هم که...
6 بهمن 1391
1